در سینه من تمام هستی هست-
سرمایه عشق و شور و مستی هست -
هم زمزمه یگانگی در من -
هم بارقه های بت پرستی هست -
حتی به حریم پاک یزدانی -
هم وسوسه درازدستی هست -
ادامه...
از غربت انقدر که شنیدم، ندیده ام تا رخت خود ز خانه به غربت کشیده ام من هیج جا به قدر وطن نیستم غریب از بس غریبه در وطن خویش دیده ام اینجا اکر جو شمع بسوزم غریب نیست در خانه نیز قطره به قطره جکیده ام. پاییز 1390