گاهی وقتا نتیجه دوست داشتن یه گل ،اینه که اونو بچینیم و توی یه گلدون تنگ و بی روح ، خشکیدن تلخشو به تماشا بشینیم.
و گاهی وقتا نتیجه یه جور دیگه دوست داشتن همون گل، اینه که در گلستان به حال خودش رهاش کنیم و بگذریم و بریم.
گل شکفته خداحافظ
اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من
به نام دیدن و چیدن بود
یه دنیا وسوسه، یه دنیا صبوری، یه دنیا حسرت.
شاید خود اون گل هم این گذشت رو بی توجهی و بی مهری به حساب بیاره. شاید هم فقط گلای چیده شده بدونن اینجور دوست داشتن یعنی چی.
و سخت تر از این گذشت اینه که ببینی همون گل رو یه رهگذر دیگه برای گلدون خودش می چینه.
و در خودت بشکنی و با اشک بدرقه ش کنی.........
عشق بدون دلبستگی......در برزخ کشش و کوشش......مثل ماه
* * * * *
مثل ماه که سالها و قرنها و هزاره ها ،عاشقانه دور زمین چرخیده و می چرخه
و کشش پر محبت اون هر روز دل دریا ها رو به تلاطم آورده و در جذر و مد جذبه های مهرش درگیر کرده.
از بدر تا هلال و تا ماه نو...دم به دم دورش گشته و در همه حال با او بوده.
وهر شب شاهد بوده که هزاران شهابسنگ تازه به دوران رسیده شتابان، جلوه عشق زودگذرشون رو به رخش کشیدن. و ادعاها کردن از عاشقی و سوختن در جو عشق زمین.
گاه زمین هم از سرنوشت این عاشقای آتشین پیش خدا و پیش ماه گله کرده.
ولی ماه از همون بالا داغ شهابهای بزرگ تر و قدیمی تری رو که به وصال زمین نائل اومدن، بر سطح ناهموار و پر شکنج زمین می بینه و پیش خودش میگه کاش آینه ای داشتم و جلوی روی زمین خوش باور می گرفتم تا خودش هم میتونست این داغها رو تماشا کنه.
ولی باز در همه حال سنگ صبور گله های زمین فراموشکار بوده و روز ها که زمین به اون پشت کرده، گریسته و شکسته، ولی باز در حد وسع خودش به دلشکستگی های نیمه تاریک زمین نور امید پاشیده.
و خوب میدونه که یه شهابسنگ بزرگ، خیلی بزرگ تر از ماه ، زوزه کشان از اعماق کهکشان در راهه، و خیلی زود زمین رو عاشقانه لمس می کنه و با اون یکی میشه.
و شاید ماه صبور دیگه اون روز مداری و محوری برای چرخیدن نداشته باشه.
28 تیر ماه 1383 - تهران
چراغ اول را من افروختم. راستش اینهمه صبوری را نمیپسندم شاید چون بی اندازه بی طاقتم. به طرفه اعینی میخوام زمین و زمان را درنوردم اگر کسی آزار ببیند- و گاهی هم همین باعث آزار دیگران است میدانم- من ماه رو دوست دارم. هیچ باورم نمیشه اینهمه زیبایی چند تا حفره باشه که نورش رو - که مثا اغوش مادر اعجاز میکنه- قرض گرفته از خورشید!!!
چه نگاه قشنگی!!!
اصلا دلم نمی خواست جای ماه باشم!!! (:
با سلام خدمت شما , جناب زارعی . عرض شود که می خواستم اگه امکان داره یه لطفی بکنید و با ایمیل من تماس بگیرید و یا به هر صورتی ایمیل خودتون رو در اختیار من قرار بدین . یه سری مسائل هست که می خواستم باهاتون در میون بزارم . ممنون . موفق باشید و سیاوشی ./
سلام
دوست گلی مثل تو رو مگه میشه نچید؟!
من یه راه دیگه هم سراغ دارم: این که گل رو گذاشت توی گلدون و برد و کاشت توی باغچه خونه. مثل باغ با صفا نیست ولی زندگی کردن توی اون از تماشای چیده شدن گل خیلی بهتره.
اینم یه طرز فکره دیگه !
شاد باشی
علی
دیگه رو زمین خاکی جا واسه پاهای من نیست...
هیچوقت مغرور نشو,برگها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شدند...
سلام
این هم ایمیل من برای دوستانی که کار خصوصی دارن.
رضا زارعی خیلی باحالی.کاش میشد گلها رو به حال خودشون گذاشت
vali zamin delesh baraye mah nemisuze; va ba delsuzi va tarahhom mah ro tahghir nemikone. zamin mah ro be khatere hamin eshghe bedune delbastegish va koosheshhash alaraghme kesheshhash tahsin mikone va hamishe hatta age ba 1 shahabsange bozorg yeki beshe barash arzesh va ehterame khassi ghaele
ماه هم همیشه ماه خواهد بود.