خاکستر

دست نوشته های من

خاکستر

دست نوشته های من

تولدم مبارک

امروز وبلاگم دو ساله شد

خودم هم الان فهمیدم. ۱۲۱۶۲ بار تشکر بدهکارم به قدمهای شما.

یک دو سه ...

اول همه حرفها « یکی» بود عیان

« عصیان» و « اطاعت» آنگه آمد به میان

من کاشف « دو» شدم فرستادندم

در روی زمین در پی« سه» سرگردان

 

 

جاودانگی

من رفتنیم ولی زمان می ماند

این ساعت گیج و بی زبان می ماند

از جانب من به خضر پیغام دهید

بیچاره کسی که جاودان می ماند

 

تکرار برای من ملال آور بود

سودای دوباره نو شدن در سر بود

در چشم من از تمام این نعمتها

بی قدر ترین «چشمه اسکندر» بود

 

از رنگ و ریای زندگی می ترسم

از سردی و بی بهانگی می ترسم

آنقدر از این زمانه دلگیر شدم

کز واژه «جاودانگی» می ترسم