خاکستر

دست نوشته های من

خاکستر

دست نوشته های من

من میروم به سوی افق های دور دست

انجا که شور هست و قلم هست و نور هست


من راه را برای رسیدن نمیروم

در راه هست هر چه که در دور دست هست


همزاد راه بوده ام از لحظه نخست

تا روز واپسین نتوانم زپا نشست


اشکی که میچکید نمیدانم از چه بود

از شوق بود؟ یا غم بغضی که میشکست؟


قد بلند دلبر و دیوار پست ما

من شکوه ای نمی کنم از این بلند و پست


سنگ صبور حادثه های تو بوده ام

وقتی که رشته رشته صبر تو میگسست


غیر از خیال و خاطره و شوق بودنت

قلبم به هیچ چیز دگر از تو دل نبست


یادش به خیر گفت که : "دیشب گریستم

اما صدای گریه من در گلو شکست"